آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

آدرینا دختر آتیش مامان و بابا

آب بازی تو استخر بادی

آدرینا جونم با پسر عمه اش محمد، یکی از بهترین دوستاش. یه ظهر داغ تابستون که محمد خونمون بود با آدرینا آبتنی کردن و حسابی بهشون خوش گذشت. مامان عاشق نگاهت عزیزم ، فدای لبای کوچولوت بشم. جونم به این دختر دایی و پسر عمه! عزیز مامان مشغول آب بازی و شیطنت.  ...
24 تير 1391

نوروز 1391

عزیز مامانی و بابا این اولین سال تحویل سه نفری ماست. برات آرزوی سلامتی و بهترین های دنیا رو دارم.   آدرینای ناز مامان پای سفره هفت سین. (ساعت 8:42 صبح روز سه شنبه 1 فروردین 91)   قربونت بره مامان با این ژست قشنگت. اولین روز خونه باباجون .    اینم دومین روز خونه عمه میترا با رومیناو مبینا.        چهارمین روز با کوشان توی استخر بادی.   امروز 13 بدره و ما هنوز برنامه ایی نداریم. اگر هوا خوب باشه میریم بیرون ولی اگر هم نرفتیم به جاش هشتم و نهم عید رفتیم پارک و حسابی با شما خوش گذشت جیگری. بعدا چند تا از عکسهاشو برات حتما میذارم چون ال...
13 فروردين 1391

روزهای قشنگ تولدت

عسل مامان این اولین عکست توی بیمارستانه ، مامان عاشق این لحظه توی زندگیشه که محاله دوباره تکرار بشه. چون تو فرشته کوچولو رو بعد از ماهها انتظار دیدم و باورم نمیشد که تو همون موجود درون منی.   فدای این دستها بشم که اینطوری گره زدی و داری دعا میکنی.   مامان دلش برای اولین روزای تو تنگ شده. ببین چقدر کوچولو بودی فدای اون خوابیدنت بشم.   من عاشق این طرز خوابیدنت هستم. روزهای اول حسابی می خوابیدی و فقط برای شیر خوردن بیدار میشدی. صدای گریه ات هم خیلی کم و آروم بود طوری که بقیه می گفتند وقتی بیدار میشی چند دقیقه اول گریه بیصدا داری (‌روی سایلنس هستی). ...
9 اسفند 1390
1