آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

آدرینا دختر آتیش مامان و بابا

شیرین زبونی های گلم

شیرین مامان این روزا حسابی برای مامانش ناز میکنه ، بعد از شیر گرفتنش یه کمی حساس شده و همش بهونه مامانیشو میکنه. آخه مامانیش 24 فروردین 92 وقتی آدرینا جونم 19 ماهه بود اونو از شیر گرفت تا بهتر غذا بخوره. حالا دخترم خیلی بزرگ شده، کارا و حرفاش حسابی منو متعجب میکنه. بازی هوش چین و خوب بلده و همه رو درست سر جاش میذاره. کارت ها ی بن بن بن و شکل های حیوونارو هم خوب اسمشونو میگه. خلاصه حسابی برام شیرین زبونی میکنه. عاشق حرفاشم: ابوتوس : اتوبوس obotus زرزاد: فرزاد zarzad مدسه: مدرسه madese اپس: اسب aps بیا ، بده ، پاشو، آب بخور، صندلی،و کلی کلمه قشنگ دیگه.  ...
12 ارديبهشت 1392

کلمات شیرین نازنینم

شیرین مامان و بابایی کلمات زیادی یاد گرفته و با شیرین کاری و دلبریاش ما رو حسابی شیفته خودش کرده. وقتی میگه مامان انقدر محکم و غلیظ میگه که میخوای بخوردش.  بابا رو هم به همین غلظت میگه. من که عاشق صدا و حرف زدنشم. میگه، " اَطرناکه" همون خطرناکه  آبه یعنی خوابه چش= چشم دس = دست الام= الهام الاعه =الهه اَف= رفت نیس = نیست آب ، نه ، الو ، پا ، موز ،  دایی ، عمه ،  و از همه مهمتر "آدینا" عشق مامانو خیلی زیبا میگه. ...
12 ارديبهشت 1392

کارای جدید و شیرین آدرینا

آدرینای ناز من بزرگ شده حالا دیگه 15 ماهه شده با کلی کاری جدید و خطرناک. روزی نیست که حداقل 20 بار دور تا دور خونه نچرخه و از روی همه مبل ها بالا نره.  تازه از روی پشتی مبل ها بالا میره و چراغارو خاموش روشن میکنه، دست به تابلوها میزنه و هراز گاهی میندازتشون. از کارای دیگه خانومم اینه که مدام توی آشپزخونه با من راه میره و از توی کابینت ها وسایل و در میاره و ریخت و پاش میکنه. بعد باید بگردم دنبال هر چیزی و زیر کابینت پیداشون کنم.  روشن و خاموش کردن تلوزیون هم که سرگرمی اصلی شیطون منه. خلاصه اینکه از وقتی راه افتاده دیگه 5 دقیقه یه جا نمیشینه. حتی وقتی روی صندلی غذاش نشسته خسته میشه و بلند میشه می ایسته. از حر...
22 آذر 1391

***دخترم راه میره.....

دختر زیبای من با کلی ناز و ادا بعد از برداشتن قدمهای کوچیک و ضعیفش حالا دیگه میتونه مسیرهای طولانی تری رو بره و تعادلش و حفظ کنه. وقتی خیلی ذوق زده میشه و میخواد تند راه بره می افته.  خلاصه الان حسابی مستقل شده و برای خودش از اینطرف به اونطرف میره یه کمی من راحت تر شدم ولی از طرفی باید همش مراقبش باشم چون خیلی نترس و شجاعه ، مثلا از مبل میره بالا و روی پشتی مبل می ایسته چراغ و خاموش روشن میکنه یا که تابلوهارو تکون کیده. این یعنی آدرینای کوچیک ما داره با سلامتی کامل بزرگ میشه خدایا شکرت. آدرینا اولین مسیر بلند راه رفتنش و وقتی 13 ماه و 13 روز داشت رفت.  ...
21 آبان 1391

اولین قدمهای دخترم

آدرینای ناز ما دیشب برای اولین بار قدمهای محکمت را به تنهایی در 13 ماهه و 4روزگی برداشتی.  مامانجون زهرا و خاله الهام مهمونمون بودن و ما همه از راه رفتن تو حسابی ذوق زده شدیم، انقدر که یادم رفت از قدمای کوچیک و نه چندان مطمئن عکس و فیلم بگیرم. شادی و ذوق ما باعث شد دوباره اینکارو بکنی و همه شگفت زده از دیدن سعی و تلاشت برای راه رفتن بودیم. امیدوارم همیشه قدمهای محکمی در زندگیت برداری و بسوی خوشبختی و شادی بیشتری بری ،دختر نازم.
5 آبان 1391

13 ماهگی نازنینم

آدرینا جونم 13 ماهگیت مبارک دختر نازم. الهی مامان فدات بشه عزیزم این روزا با حرفهایی که میزنی حسابی دلبری میکنی.  هر وقت چایی رو میبینی از دور میگی: جیزه بابایی بهت میگه عزیزم تو هم با صدای قشنگت میگی: عژیژم خلاصه یا آهنگ کلماتو میگی ویا با زبون شیرین خودت اونا رو میگی. هنوز به تنهایی راه نمیری ولی مامان یه دستت و میگیره و راه میری گاهی اوقات هم میز و وسایل و میزارم وسط اتاق و تو از این طرف به اونطرف میری. تازه خودت بتنهایی می ایستی و دست میزنی و یه قری هم میدی. از دندونات بگم که بسلامتی هر دو تا دندون پایینت در اومد البته گلم تب کرد و پاهاش هم سوخت ولی حالا دو تا دندون داره که با هاشون چیز میخوره.  &nb...
1 آبان 1391

اولین دندون آدرینا

بالاخره انتظار تمام شد و دندونی که مدتها پیش فکر کردیم داره در میاد و حتی مهمونی و آش هم پختیم، حالا کم کم داره خودنمایی میکنه البته با تب و درد و آبریزش و امان دخترم و گرفته.  هفته پیش مامانجونش وقتی داشت به آدرینا سیب می داد تا بخوره متوجه سر زدن دندون عزیزم شد. یعنی این دندون خوشکل 16 مهر بعد از یک سال و 14 روز بیرون اومدش. من خیلی منتظرش بودم آخه دخترم یه سری از غذا ها رو بخاطر نداشتن دندون نمی تونست بخوره.
25 مهر 1391