آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

آدرینا دختر آتیش مامان و بابا

*کارای دختر شیطونم*

ناز گل من این ماه یکم شیطونتر شدی، خوب البته بزرگتر شدی و طبیعیه ولی هنوز راه نیافتاده همش میخوای وایستی. نه حاضری سینه خیز بری و نه چهاردستو پا ولی به مبل و میز تکیه میدی و می ایستی . تازه از من و باباتم بالا میری که خیلی جالبه. راستی تلفات ایستادنت هم زیاده مامانی. چون وقتی خسته میشی با سر میخوری زمین ، من خیلی نگران سرتم جیگر. همین امروز لای مبل و میز گیر کردی که به دادت رسیدم. غذا خوردنت برعکس شیطنتت کمتر شده ولی منم کم نمیارم و با هر ترفندی بهت غذا میدم. امروز با یه کاسه ماست که خودتو توش غرق کردی بهت ناهار دادم .    فکر میکنم داری دندون در میاری چون بهونه گیر شدی و زود اشکت در میاد. وقتی رفته بودیم بیرون پیش خ...
24 تير 1391

چکاپ ماهانه

این ماه وقتی دخترمو بردیم پیش دکتر برای چکاپ کلی خوشحال شدم از اینکه تلاشم نتیجه داده بود و آشپزی های هر روزم کارخودشو کرده بود.  دکترت از وزن و قدت راضی بود (ماشالله). رژیم غدایی این ماهت کته و ماکارونی ولی تو خوب استقبال نکردی. واسه همین کته رو برات یه کم شل بر میدارم و حسابی له میکنم تا بتونی بخوری، آخه هنوز دندون نداری و خوردن کته برات سخته. ولی بسیکویت و چایی عصرونه رو خوب میخوری، نوش جونت عزیزم. از تخم مرغ نگم که خوشت نمیاد و مامانی با ترفند آخرش یه جورایی بهت میدم. مامان عاشقته و از با تو بودن و سرو کله زدن واسه غذا خوردن باهات سیر نمیشه. ...
12 تير 1391

شیرین کاری

عزیز مامان برای برداشتن چیزای دوروبرت خودتو میکشی جلو  روی زانوهات و برشون میداری. اگه هدفت یه کم دورتر باشه خودتو میندازی تا برش داری. (عکس در ادامه)  علاقه زیادی به تبلیغات تلوزیون داری و اگه کسی یا چیزی جلوت باشه سرتو خیلی بانمک کج میکنی تا تلوزیونو ببینی. (این ازون لحظه هاست که من عاشقشم) بابایی برات تاب شورتی خریده و به در آشپزخونه وصل کرده تا مامانی موقع آشپزی و کار کردن تو را هم ببینه ولی ازاونجایی که تو عاشق تابی یه کم که نشستی دیگه صدات نمیادو من میفهمم که بله خوابت برده. منم یه وقتایی از این علاقت برای خوابوندنت استفاده میکنم. وقتی مشغول بازی هستی همش برام حرف میزنی ولی حیف که من فقط "مَمَ بابا و دَدَ " رو می...
12 تير 1391

10 ماهگی دخترم

  10 ماهگیت مبارک  فرشته کوچیک خوشبختی   انگار 10 روز پیش بود خدا این فرشته کوچیک و به ما هدیه کرد. خدایا متشکرم. همه روزا برام مثله برق و باد گذشت، روزای هفته با تو برام معنیه دیگه ای داره که گذشتنش حس نمیشه. روزا شیرین تر از قبل شده و از وقتی کلمه ماما و بابا رو میگی حسی که با شنیدنش بهم دست میده رو نمیشه با هیچ چیزی مقایسه کرد. خدایا شکرت. ...
3 تير 1391

اولین مهمونی عروسی و خواهری با نگین

دیشب (1/4/91) رفتیم عروسی دوست بابا، محمد ناطقی،. این اولین مهمونی عروسی بود که با تو میرفتیم. آخرین مراسم عقد عمه الهام بود که درست یه هفته قبل از بدنیا اومدنت رفته بودیم. با وجود تو که پر از انرژی و شادی بودی به ما خیلی خوش گذشت. اولش که پیش من بودی حسابی بازی کردی و روی میز نشستی و مامان بهت شامتو داد خوردی و بعدشم شروع کردی به رقصیدن و همه رو به خودت جلب میکردی. بعدش رفتی پیش بابایی که شنیدم اونجا هم تو مردونه سنگ تموم گذاشتی و حسابی ازت فیلم گرفتن. دوستای بابا عمو علی و خاله مرضیه ، نگارو نگین و آتنا دختر خاله فرشته هم بودند. آخر شب که خسته شدی شروع کردی نق زدن و میگفتی مَمَ، ولی مامانی که فکر اینجارو نکرده بود و با لباسش نمیتونست بهت ...
3 تير 1391

روزهای دخترم

این روزا خیلی سعی میکنی تا حرکت بکنی یه جورایی همش داری ما رو سورپرایز میکنی یعنی اینکه ما هم باید حواسمونو بیشتر جمع کنیم و مراقبت باشیم. تازگی وقتی یه جا میشینی 360 درجه دور خودت میچرخی و هر لحظه ممکنه از پشت بخوری زمین با اینکه من همش سعی میکنم دوروبرت بالش بذارم ولی بازم تو از یه طرف دیگه می افتی. یا وقتی میذارمت توی استخربادیت نمیدونم چطوری بیرون از استخر پیدات میکنم که داری نق میزنی و کمک میخوای تا بلندت کنم. خلاصه همش داری سعی میکنی بلند شی یا از روی بالش رد میشی و یا از روی پای مامان.         دختر نازم از خوابیدن روی شکم بدت می اومد و هر وقت اینطوری میشد غر می زدی که برت گردونیم ولی دیشب (28-3-91) خی...
30 خرداد 1391

بابایی جونم روزت مبارک

بابایی ما خیلی خیلی زیاد دوست داریم، قد ستاره های آسمون. امسال اولین سالی که بابا شدی ایشالله سایه ات تا همیشه، تا 120 سال رو سر من و مامانی باشه. من که عاشقتم خودت میدونی چقدر دوست دارم و باهات احساس آرامش میکنم خدا کنه همیشه سالم و سلامت تکیه گاهی برای من باشی. تو اینقدر خوبی که یه فرشته مردی. بابا جونم . (فرشته ها که فقط زن نیستن) بابایی دستتو بخاطر همه خوبیات برای همه مهربونیات میبوسم. دستای تو همیشه کنار منو مواظب منه.   بابا جونم عاشقتم روزت مبارک. ...
13 خرداد 1391