آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

آدرینا دختر آتیش مامان و بابا

آدرینا و دوستای جدیدش

چند روز پیش رفتیم دیدن نی نی سارا (دختر عمه مامانی) کوثر ، کوچولوش تازه یک ماهشه. با بابایی ، مامانجون و خاله الهام و دایی علی رفتیم.   فکر کنم خیلی بهت خوش گذشت چون با اینکه از صبح رفته بودیم خونه باباجون ولی خسته نبودی و بازی می کردی. تازه چند تا عکس هم با کوثر و امیر محمد و دایی علی گرفتی.   اینم عزیز دل مامانی با کوثر کوچولو و امیر محمد دوستای تازه آدرینا.   از طرفی نگین خاله مرضیه هم دو روز بعد از کوثر بدنیا اومده . فدات بشم که اینهمه دوست همسن خودت داری برات خیلی خوشحالم. اینم نگین جون خاله. گلم شما 4 ماه از دوستای جدیدت بزرگ تری.  ...
3 اسفند 1390

اولین مسافرت آدرینای ما

عزیزم اولین مسافرتت فردای روزی بود که واکسن 4 ماهگیتو زدی. آخه بابایی یدفعه تصمیم گرفت 2-3 روز تعطیلات را بریم تهران. پنجشنبه تو واکسن زده بودی و حالت خوب نبود. از شب تا صبح هم نخوابیدی و تب کردی که من و بابا بیدار بودیم و پاشویه می کردیمت. نزدیک ظهر جمعه حالت خوب شد و با مامانجون شازده و باباجون رفتیم تهران.   گلم تمام طول راه را خوابیدی حتی بیدارت کردم شیر بخوری پا نشدی.تهران رفتیم پیش دوستت ساوینا، جیگرم خیلی خوب و آروم بودی (فکرشو نمی کردم). برگشتن عمه فرزانه و محمد هم با ما اومدن.  اینم عکسهات توی اولین مسافرتت. عکس تو با دوستت ساوینا.     انجا رفتیم خونه دوست باباجون عمو هوشنگ. اینقدر که آروم بو...
16 بهمن 1390